جغرافیای کوچک من
همین چشم های مشکی توست
که هیچ چیز جایش را نمی گیرد . . .
چشمان مرا به چشمهایش گره زد
بر زندگیم رنگ غم و خاطره زد
او رفت ولی نه طبق قانون وداع
یکبار فقط به شیشه ی پنجره زد . . .
دل من را تو بردی با نگاهت
اسیرم کرده ای با روی ماهت
تو را با بی گناهی می شناسند
ولیکن هست زیبایی گناهت !
درباره این سایت